برای خوندن فیک به ادامه مطلب برین(:

Name: War VS Idols

Writers: Minami, Airi

Intro

زمانی که فقط تعداد کمی از آیدل‌ها توی کره مونده بودن تا آهنگی بسازن که جهان غافلگیر شه و همکاریشون جهانی شه، جنگ بین کره و چین شروع میشه. دولت کره، آیدل‌هاش رو مجبور به شرکت در جنگ می‌کنه. 


Part 1

ساعت 5 صبح، کاخ آبی، کره:

+ باید مردم رو بفرستیم جنگ. 

- من یه راه بهتر سراغ دارم.

همه سکوت میکنن و فرمانده ارتش کره ادامه میده:

- باید از آیدل ها استفاده کنیم.

همه به فکر فرو میرن.

+ اما چطور؟!

- سادست. اونها رو وارد جنگ میکنیم و این خبر که اونها توی جنگ شرکت کردن رو توی سوشال مدیا پخش میکنیم. اونوقت فن ها هم بخاطر جون آیدل هاشون به ما کمک میکنن.

+ ولی اگه ما همه آیدل ها رو وارد جنگ کنیم، اقتصادمون ضربه بزرگی میخوره.

- قرار نیست همشون رو وارد این جنگ کنیم. فقط بعضیاشون رو. بهتریناشون رو.

+ انتخابشون کردی؟!

- آره ولی جلسه بعد معرفیشون میکنم.

+ خیلی خب باشه. و الان یه سوال میمونه، آیدل های خارجی رو چیکار کنیم؟!

- اونها رو هم وارد جنگ میکنیم. این بهترین راهه که کشورهاشون هم طرف ما بشن.

+ ولی اگه اونا هم بخوان طرف چین باشن و هنرمنداشون رو پس بگیرن چی؟!

- اونا اینکارو نمیکنن. قبلش بهشون خبر میدیم و این رو هم مطرح میکنیم که اگه بر علیه ما باشن، هنرمنداشون اسیب میبینن.

+این موضوع رو به خودت میسپارم فرمانده. میتونین برین!

سیاست مدارا و فرمانده ها و بقیه حضار جلسه رو ترک میکنن.

 

ساعت 8 صبح، خوابگاه بی تی اس:

(جونگ کوک)

طبق معمول هیونگام خوابن. میرم توی اتاق نامجون هیونگ.

- هی هیونگ!

چشماش رو باز میکنه و میگه:

+ جونگ کوکا! چیه؟!

- بیا غذا درست کنیم.

با تعجب بهم نگاه میکنه و میگه:

+ من؟ تو؟ ما دوتا؟!

- تقصیر خودشونه.

+ چی تقصیر خودشونه؟

- تا لنگ ظهر خوابن. مجبورن غذایی که ما درست میکنیم رو بخورنXD

میخنده میگه:

+ مثل اینکه قصد داری بکشیشون. اوکی تو برو منم الان میام.

میرم توی آشپزخونه و گاز رو روشن میکنم.

 

(نامجون)

 صورتم رو میشورم و میرم توی آشپزخونه پیش کوکی. 

+ هیونگ! اومدی بلاخره.

- تو فقط دو دقیقست منو بیدار کردیا.

+ دوازده دقیقه!

- حالا هرچی. خب قصد داری چی درست کنی؟

+ یچیز که انتقاممون رو بگیریم.

- ها؟

+ اونا همیشه ما رو بخاطر آشپزیمون مسخره میکنن. 

با چهره ای خندون بهم زل میزنه.

- نظرت راجب اینکه یه غذای خوب درست کنیم چیه؟!

+ ها؟! هیونگ ما.. پایه م. XDDD

- اوکییی پس نشونشون میدیم قدرست دست کیههه.

+ لیدر و مکنه لتس گو!

- لتس گو!

آستینام رو بالا میزنم و شروع میکنم به شستن پیاز و سیب زمینی ها.

- نظرت راجب سیب زمینی شیرین چیه کوکی؟

کوکی سرش رو از ماکروفر بیرون میاره و میخنده و میگه:

+ مثل همونی که چسبیده بود به بشقاب؟! (آرمیا میفهمن چی میگمXD)

- اینبار قرار نیست بچسبه.

+ اوکیه.

دوباره سرش رو میکنه توی ماکروفر.

- یاااا جونگ کوکااا! اونجا دنبال چی میگردی؟!

+ میخوام ببینم گرم شده یا نه.

- یااااا! بیا بیرون.

میخنده میگه:

+ شوخی کردم هیونگ. داشتم لکش رو پاک میکنم.

مکث میکنه و میگه: خیلی خب منو رو اماده کنیم؟!

- اوهوم. سیب زمینی شیرین رو بنویس.

+ کجا بنویسم؟

- ...

+ اوکی اوکی الان برگه میارم.

سریع میدوعه توی اتاق. از کاراش خندم میگیره. این بچه خیلی کیوته.

با یه برگه میپره بیرون.

+ هیونگ اوردمش!

- خیلی خب بنویس، سیب زمینی شیرین...

+ با چی بنویسم؟!

پوکر بهش زل میزنم و اونم با یه حالت سوالی بهم زل میزنه. بعد از چند ثانیه میزنم زیر خنده. 

- یاا خودکار نیوردی؟! ولش کن نمیخواد چیزی بنویسیم فقط حواسمون باشه چی میخوایم درست کنیم.

+ من یه ایده دارم..

- چه ایده ای؟

+ بیا غذای مخصوص خودمون رو درست کنیم.

الحق این پسر خلاقه!

- غذای مخصوص سرآشپز.

+ XDDD

 

چند دقیقه بعد:

(سوم شخص)

آشپزخونه میترکه و همه چیز میره روی هوا. دقیقا به معنای کلمه همه چیز میره روی هوا. تخم مرغی که نامجون داشت مثل آشپزا دورش میداد الان روی سقفه. ذرت هایی که جونگ کوک توی قابلمه ریخته بودشون الان وسط آشپزخونه ن.

- یاااا جونگ کوک ذرت واسه چی بود؟!

+ فکر کردم لوبیاستتتتت.

- اون عدسههه.

+ چی عدسهههه؟

- نمیدونمممم.

سر و صدای دستگاه مخلوط کن، فر، در یخچال که ارور میده و جلز و ولر شدن گوشت سوخته روی ماهیتابه باعث میشن بلاخره اعضا از خوابشون بیدار شن.

نامجون خیلی با ارامش میگه:

- جونگ کوک! پسرم!

+ بله پدرم!

- فرار کنننننن!

و جفتشون به سرعت از خونه بیرون میرن تا از صحنه جرم دور شن.

 

اعضا از اتاقاشون بیرون میریزن.

شوگا: اینجا جنگ شده؟! 

جین چشماش رو میمالونه و میگه: آتشفشان فوران کرده!

شوگا: میشه چرت و پرت نگی؟!

جین خنده معروفش رو میکنه و میگه: از جوکم خوشت نیومد؟!

جیمین: هیونگ این جوک بود؟!

جی هوپ: چه خبر شده؟!

تهیونگ: نامجون هیونگ و جونگ کوک کجان؟!

جیمین: شاید خوابن.

تهیونگ وارد اتاق نامجون میشه و با تخت خالی هیونگش مواجه میشه. بعد به سراغ اتاق کوکی میره و تخت خالی اون رو هم میبینه. میره پیش بقیه اعضا.

تهیونگ: کار خودشونه!

شوگا: چی کار کیه؟!

تهیونگ: این خرابکاریا کار کسایی جز نامکوک نمیتونن باشن.

جیمین: مگه خواب نبودن؟

تهیونگ: نه تختشون خالی بود.

جین: الان کجان؟!

تهیونگ: ... .

شوگا: فعلا بیاین اینجا رو جمع کنیم.

تهیونگ: یااا هیونگ! ما اینجوری نکردیم که، خودشون میان تمیز میکنن.

شوگا: یعنی تا اونا بیان ما بزاریم گاز روشن باشه و اون دستگاهه بسوزه و تخم مرغ از سقف بریزه؟!

جین میخنده و میگه: یونگیا! تو هم جوکای خوبی بلدی! تخم مرغ از سقف میریزه.

شوگا: جوک نگفتم، نگاه کن واقعا داره میریزه.

جین بالای سرش رو نگاه میکنه و تخم مرغ صاف وسط سرش فرود میان و بقیه اعضا شروع به خندیدن میکنن.


Part 2

پسرا بعد خاموش کردن ماکروفر و گاز و تمیز کردن تخم مرغ روی سر جین ، روی کاناپه پلاس شدن و جیمین هم تلویزیون رو روشن کرد...

در همین حال بودن که تهیونگ گفت: حالا غذا چی بخوریم؟!

اعضا به طرز عجیبی سکوت کردن و به زمین خیره شدن که ناگهان در باز شد و نامکوک غذا به دست ، با نیش باز وارد شدن...

پسرا که آماده حمله به لیدر و مکنه خرابکار بودن ، ترجیح دادن به غذا حمله کنن و اینگونه نامکوک از یک جنگ جلو گیری کردن...

سر میز غذا:

جین: هی بچه ها میدونین اگه رشته پا داشت چی میشد؟

یونگی: توروخدا دوباره شروع نکن!

جونگ کوک: نه تو بگو...

جین: چاپ استیک (خنده شیشه پاکنی)

تهیونگ: چه ربطی داشت چاپ استیک که پا نداره.

جین: وقتی ما میگیریمش دستمون شبیه پا میشه دیگه (خنده شیشه پاکنی)

جیهوپ: عزیزان من میشه لطفاً تمومش کنید و غذاتون رو بخورید؟!

در همین هنگام گوشی نامجون زنگ میخوره.

نامجون گوشیش رو برداشت و درحالی که تیکه گوشت تو دهنش رو می‌جوید به صفحه گوشی خیره شد.

جیمین: کیه ؟

نامجون با دهن پر: جشکونه...!

همه با هم:کی؟؟؟

نامجون بعد از قورت دادن تیکه گوشت: جکسون..

بعد جواب داد:الو

+سلام نامجون خوبی؟

- بهههه رفیق قدیمی یادی از ما کردی...

(بعد از ساعت ها هرهر و کرکر)

جکسون: راستی نامجون مهمون نمیخوای ؟

نامجون: چرا نمیخوام بیا خوشحال میشیم...

جکسون:پس من ساعت 7 اونجاییم...میبینمت

نامجون: میبینمت!

بعد قطع کردن...تهیونگ: چیشد؟ هیونگ الان مهمون دعوت کردی؟ اونم وقتی هر چی داشتیم رو صبح به فنا دادین؟

نامجون در حالی که به طرز عجیبی به زمین زل زده بود: بریم خرید ؟

بعد از ناهار:

تهیونگ: خیلی خب الان کی میره خرید؟

جین: همه مون.

شوگا: یااا، فکر نمیکنی خیلی ضایع باشه؟

نامجون در ادامه حرف شوگا میگه: بعدشم چند نفر باید خونه رو اماده کنن.

جین میخنده و میگه: مهمونای خودتن، خودت همه چی رو درست کن.

نامجون: یااا هیونگ مگه گاتسون رفیقای شما هم نیستن؟! از الان به بعد مهمونای هممونن.

جونگ کوک: هیونگ، مگه بم بم هم قراره بیاد؟

نامجون: همشون میان.

جونگ کوک از جاش بلند میشه و میگه: پس چرا معطلین، پاشین بریم خرید.

تهیونگ: خیلی خب، نامجون هیونگ و جونگ کوک برن خرید ما هم خونه رو تمیز میکنیم.

هوسوک: دقت کردین که هیچی توی خونه نداریم؟

جونگ کوک: واسه همین میخوایم بریم خرید دیگه.

هوسوک: منظورم غذا نیست، بازی نداریم کلا.

جونگ کوک با طعنه میگه: درست میگی هیونگ! هم توپ فوتبال و والیبان به علاوه دروازه و تور داریم، هم میز فوتبال دستی، هم بیلیارد و هم تنیس و میزش. با این حال هیچی نداریم.

هوسوک ساکت میشه. 

پسرا همه با هم با خنده رو به هوسوک میگن: ریچ بوی(پسر پولدار)

جیمین میخنده و میگه: فکر کنم هوسوک هیونگ دلش چرخ و فلک و ترن هوایی میخواد.

هوسوک میخنده و میگه: خیلی خب حالا. ولی کارتای مافیا رو بگیرین، نامجون هیونگ دفعه قبل پارشون کرد.

نامجون: یااا جنس کاغذشون بد بود وگرنه تقصیر من نیست.

همه میخندن.

یک ساعت بعد:

بعد از کلی بحث کردن و تقصیم وظیفه، قرار میشه شوگا، چون اشپزیش خوبه و میتونه مواد غذایی درست رو انتخاب کنه و نامجون و جونگ کوک برن خرید.

چهارتا اعضای دیگه هم به دوگروه تقسیم شدن تا خونه رو تمیز کنن. هوسوک و جیمین، قسمت شرقی خونه و تهیونگ و جین، قسمت غربی.

 

جیمین و هوسوک بلافاصله کارشون رو شروع میکنن و جین و تهیونگ..

یه ساعت بعد:

جیمین خسته به طرف مبل میره و هوسوک هم دنبالش راه میره که با صحنه اعصاب خردکنی مواجه میشن. جین و تهیونگ روی مبل لم دادن و فیلم میبینن و چیپس میخورن. تمیز که نکردن هیچ، خرده های چیپس هم روی زمینه.هوسوک عصبی بهشون نگاه میکنه و میگه: اینجا چخبرههه؟

جین بیخیال میگه: چیپس رو میگی؟ ذخایر من بود زیر تخت (خنده شیشه پاکنی)

جیمین پوکر فیس با حالتی عصبی میگه: تهیونگا! شما هیچکاری نکردین؟

جین به خنده شیشه پاگنیش ادامه میده و میگه: چرا کردیم، داریم فیلم میبینیم.

هوسوک و جیمین به صفحه تلویزیون نگاه میکنن و دهنشون باز میشه.

هوسوک با تعجب زیاد میگه: اینکه هنوز منتشر نشده.

جین و تهیونگ به خودشون افتخار میکنن و میگن: خریدیمش.

جیمین: وقتی منتشر نشده چجوری؟

تهیونگ خودشیفته طول میگه: پیش فروشش رو خریدیم.

جیمین: وقتی کامل کلاااا منتشر نشده چیش رو خریدیییین؟!

جین: د ویکند کاملش رو بهمون داد. ما هم بابتش همکاری باهاش رو قبول کردیم.

هوسوک: یاا هیونگ، د ویکند چه نیازی به همکاری ما داره.

جین: شاید یه همکاری ساده نه.. قول به البوم کامل رو بهش دادیم.

جیمین: یااااااا چی میگییی؟!

تهیونگ: بنظرتون ارزشش رو نداشت"

هوسوک: ارزش چی رو نداشت؟

تهیونگ: فیلم the idol

هوسوک و جیمین ساکت میشن.

جین ذوق زده میگه: بگین که داشته، بگین که داشته.

جیمین و هوسوک بدون هیچ حرفی روی مبل میشینن و میگن: بزارش از اول.


Part 3

(جین)

نامجون خونه رو پادگان کرده و از ماها کار میکشه.. خسته شدم دیگه عهه. وقتشه یکم نمایش اجرا کنم.

- آه ژولیت! کجایی که این نامجون ظالم، رومئوت رو پاره کرده.

صدای تهیونگ از اشپزخونه میاد که با حالتی ناراحت و گریون میگه: آه رومئو! دارم پیاز خرد میکنم! 

- ژولیت من! مواظب چشمانت باش! حیف است چنین چشمان زیبایی بسوزند! هرچند که ورد واید هندسام من میباشم!

صدای نامجون رو درست پشت سرم میشنوم که میگه: جناب رومئو، درست جارو کن.

 

 

فلش بک:

نامجون، شوگا و جونگ کوک وارد خونه میشن. 

جونگ کوک با صدای بلند اعلام میکنه: ما اومدیم!

خریدهاشون رو توی اشپزخونه میزارن و میرن توی هال و با همون صحنه ای که هوسوک و جیمین روبرو شدن، روبرو میشن. بقیه اعضا پشتشون طرف نامجون و شوگا و جونگ کوکه و اصلا متوجه نشدن که اومدن خونه. همونطور که محو فیلم شدن نامجون میگه: یاااا اینجا چه خبره؟!

با شنیدن صدای نامجون هول میکنن، هوسوک دنبال دکمه خاموشی تلویزیون میگرده ولی اشتباهی فیلم رو استپ میکنه. زمان خوبی رو برای استپ انتخاب نکرد.. نامجون میگه: یاااااا!

و دستش رو جلوی چشمای جونگ کوک میگیره.

جین پا میشه، چیپس هایی که روی لباسشن رو می تکونه و میگه: پاشین صاحابش اومد.

شوگا میپرسه: میشه بگین اینجا چخبره؟

هوسوک بلاخره تلویزیون رو خاموش میکنه  و تهیونگ میگه: فیلم میدیدم؟

جونگ کوک دست نامجون رو از جلوی چشماش کنار میزنه و میگه: هیونگ! مگه قرار نبود خونه رو تمیز کنین؟

نامجون میپرسه وسط حرف جونگ کوک و میگه: اصلا این رو بیخیال! اون چه فیلمی بود داشتین میدین!

جیمین به ساکت بودنش ادامه میده و جین میگه: the idol

شوگا: چی هست؟

جین: ایگوووو این پسرمون چقدر پاکه(خنده شیشه پاکنی)

نامجون: یاااا! الان وقت این کاراست؟ 

جونگ کوک با تعجب میگه: the idol که هنوز منتشر نشده.

هوسوک با لبخند شیطانی ای به جونگ کوک نگاه میکنه و میگه: تو از کجا میدونی بچه؟!

نامجون نفس عمیقی میکشه و میگه: هعیی با چه کسایی شدیم هفت نفر. 

و بعد رو به شوگا میگه: بیا بریم هیونگ.

شوگا میگه: یه لحظه وایستا

و بعد به طرف هوسوک میگه: بعد فلش رو بهم بده نگاش کنم.

نامجون: یاااا هیونگ تو هم؟!؟!

همون لحظه گوشی نامجون زنگ میخوره. با دیدن کسی که بهش زنگ میزنه سعی میکنه خودش رو اروم کنه و جواب میده.

- هی جکسون!

- هی نامجون! میخواستم بگم ما یه ساعت دیگه اونجاییم.

- منتظرم رفیق!

- بای.

- بای!

(نامجون)

خیلی خب باید یبار دیگه وضعیت رو مرور کنم. مهمونامون یه ساعت دیگه میرسن و اینجا هنوز تمیز نشده! اینا هم با خیال راحت نشستن فیلم میبینن. اونم چه فیلمی! the idol! گاددد!

 

پایان فلش بک.

 

 

(سوم شخص)

- نامجون هیونگ، یه استراحت نمیدی؟

- حرف نزن و سیب زمینی هات رو پوست بگیر جیمینا

 

چهل دقیقه بعد:

بعد از یک ساعت فشرده کار کردن و تمیزکاری و اشپزی، خونه کاملا تمیز شد و مواد اولیه غذاها هم کاملا امادن. پسرا روی مبل نشستن و حرکات کششی میزنن تا کمردردشون خوب شه.

جین غر میزنه: نامجونا کمرم شکستتت.

نامجون ریلکس میگه: تا تو باشی قول همکاری یه البوم به د ویکند ندی.

جین: حالا چی میشه مگه؟!

نامجون: چی میشه؟! جدی داری این رو میپرسی؟ ما خودمون کم کار داریم؟

تهیونگ وسط بحث هیونگاش میگه: میشه یه اعترافی کنم؟

جین: نه! هیچی نگو!

نامجون: سریع باش بگو.

تهیونگ: خیلی خب، ما که انگلیسیمون همچین تعریفی نداره. وقتی به د ویکند زنگ زدیم، انگلیسی یچیزایی گفت ما هم گفتیم اوکی. بعد یچیز انگلیسی پیام داد ما هم زدیم ترنسلیت نوشته بود: فول البوممون رو میترکونیم!

هوسوک و جیمین میزنن زیر خنده. نامجون اهی میکشه و میگه: من اخر از دست شما سر به بیابون میزارم.

جین: همینو میخواستی که ابرومون بره؟

تهیونگ جواب میده: اینکه دونسته به د ویکند قول بدیم خیلی بدتر از اینه که بدون اینکه بفهمیم چی به چیه بهش قول بدیم هیونگ.

***

زنگ خونه به صدا در میاد و جونگ کوک میره که در رو باز کنه.

- به به! کوک!

- هی بم بم.

جونگ کوک و بم بم هم رو بغل میکنن و جونگ کوک به بقیه دوستاشون خوش امد میگه. گاتسون وارد خونه میشن.

مارک: واوو نمیدونستم خونتون اینقدر تمیزه.

 

بعد از شام:

(سوم شخص)

جکسون یه قلپ از نوشیدنیش میخوره و میگه: نظرتون چیه کیپاپ رو بترکونیم؟

بم بم: ها؟

بقیه هم با تعجب بهشون نگاه میکنن.

جکسون: منظورم یه همکاری خفنه.

 چرا به فکر خودم نرسیده بود؟! یه همکاری خفن.. 

- جکسون این ایده کی به ذهنت رسید؟

جکسون میخنده و میگه: همین الان!

یوگویم بهش نگاه میکنه و میگه: جکسون کلا هرچی بیاد تو ذهنش رو میگه

نامجون حرف اول جکسون رو تکرار میکنه: نظرتون چیه کیپاپ رو بترکونیم؟

جین توی گوش مارک میگه: من نمیدونم اینا چی میگن، تو میدونی؟

مارک هم اروم فقط جوری که جین بتونه بشنوه میگه: اگه فهمیدی به منم بگو.

نامجون تکرار میکنه: پایه این؟

همه بلند بدون اینکه دلیلش رو بفهمن میگن: پایه ایم!


خبب اینم پارت بعد، امیدوارم خوشتون بیاد^^

منتظر کامنت هاتون هستم^^

+ قرار نبود حالا حالاها پارت جدید بنویسم براش، جاست فور دونسنگم کامیلا😂🙌🏻